گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد هشتم
7 / 10سخنرانی زینب علیها السّلام در مجلس یزید


4329.امام صادق علیه السلام :الملهوف :زینب دختر علی علیه السلام برخاست و گفت : ستایش ، ویژه خدای جهانیان است و خداوند بر محمّد و خاندانش همگی درود فرستد ! خدا ، راست می گوید و این گونه می گوید : «سپس فرجام بدکاران ، این شد که آیات خدا را انکار کردند و آنها را مسخره می کردند» .

ای یزید ! آیا گمان بردی که بستن راه ها به روی ما و سخت گرفتن بر ما و کشاندنِ ما به مانند کنیزان به هر کجا ، نشانه خواریِ ما نزد خدا و کرامت خدا برای توست؟! و این ، از بزرگیِ ارزش تو نزد اوست؟! پس ، آن گاه که دیدی دنیا به کام توست و کارها به خواست تو می چرخد و امور ، مرتّب اند و فرمان راویی و حکومتی که از آنِ ماست ، به تو رسیده است ، به دَماغت باد انداختی و از سرِ شادی و سَرمستی ، سر به این سو و آن سو چرخاندی ؟!

اندکی بِایست و مهلت بده ! آیا سخن خدای متعال را از یاد برده ای که فرمود : «و کافران نپندارند که مهلت ما به آنان ، برایشان نیکوست . ما به آنها تنها برای آن ، مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و آنان ، عذابی خوار کننده دارند» .

ای فرزند آزادشدگان [مکّه] ! آیا این ، عدالت است که کنیزان و زنانت را در پرده می داری و دختران پیامبر خدا علیه السلام را به اسارت می کشی و پرده شان را می دری و سیمایشان را آشکار می کنی و دشمنان ، آنان را از این شهر به آن شهر می برند و اهل هر منزل و آبادی ، به تماشای آنان می آیند و دور و نزدیک و شریف و پست ، صورت های آنان را می بینند ، در حالی که نه سرپرستی از مردانشان ، با آنان است و نه حمایتگری از حامیان آنها؟

و چگونه مواظبت کسی امید برده شود که دهانش جگر پاکان را [در جنگ اُحُد ، گاز زد و] بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان ، روییده است ؟!

و چگونه کسی سایه خود را بر ما اهل بیت اندازد ، درحالی که با نفرت و دشمنی و حقد و کینه به ما می نگرد؟!

سپس بی آن که احساس گناه کنی و یا این سخن را بزرگ بشماری ، می گویی :

پدرانم] هلهله می کردند و فریاد شادی بر می کشیدندو می گفتند : ای یزید ! سربلند و برقرار باشی !


در حالی که بر دندان های پیشِ ابا عبد اللّه ، سَرور جوانان بهشت ، خم می شوی و با سرِ چوب دستی ات بر آنها می زنی .

و چگونه این را نگویی ، در حالی که با ریختن خون فرزندان محمّد صلی الله علیه و آله و ستارگان زمین از خاندان عبد المطّلب ، زخم را شکافتی و آن را از بیخ و بُن در آوردی؟!

پدرانت را ندا می دهی و می پنداری که آنان را صدا می زنی ! به زودی ، تو هم به جایگاه آنان در خواهی آمد و آن گاه ، دوست خواهی داشت که اِفلیج و گُنگ بودی تا آنچه را گفته ای ، نمی گفتی و آنچه را کرده ای ، نمی کردی .

خدایا ! حقّ ما را بستان و از آن که بر ما ستم کرد ، انتقام بگیر و خشمت را بر کسی که خون های ما را ریخت و حامیان ما را کشت ، فرود آر .

به خدا سوگند ، جز پوست خود را نبریدی و جز گوشت خود را نشکافتی و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با بر دوش کشیدن خون هایی که از فرزندانش ریخته ای و حرمتی که از خاندان و خویشانش هتک کرده ای ، وارد می شوی ، در آن جا که خدا ، پراکندگی شان را گِرد می آورد و پریشانی شان را سامان می دهد و حقّشان را می گیرد «و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند ، مُرده هستند ؛ بلکه زنده اند و نزد خدایشان روزی می خورند» .

تو را داوری خدا ، طرفِ دعوا بودن محمّد صلی الله علیه و آله و پشتیبانی جبرئیل ، بس است و آن که [جنایت را ]برای تو آراست و تو را بر گردن مسلمانان سوار کرد ، به زودی خواهد دانست که ستمکاران ، چه بد جای گزینی بر گرفته اند و کدام یک از شما جایگاهی بدتر و سپاهی ناتوان تر دارد .

اگرچه پیشامدها مرا به سخن گفتن با تو وا داشته است ، امّا من منزلتت را کوچک می بینم و سرزنش کردن تو را کسرِ شأن خود می دانم ؛ امّا چشم ها اشکبارند و سینه ها سوزان .

هان ! شگفت و بس شگفت که نجیب زادگان حزب خدا ، به دست آزادشدگانِ حزب شیطان ، کشته می شوند ! از این دست ها ، خون ما می چکد و دهانشان از [دیدن ]گوشت ما آب افتاده است ، و آن پیکرهای پاک و پاکیزه را گرگ ها دهان می زنند و بقیّه اش را کفتارهای ماده می خورند .

اگر ما را غنیمت بگیری ، به زودی خسارت می بینی ، آن هنگام که چیزی جز دستاوردهای پیش فرستِ خود ، چیزی نمی یابی «و خدایت ، بر بندگان ، ستمکار نیست» . شِکوه به خداست و تکیه بر هموست .

حیله ات را به کار ببند ، تلاشت را بکن و همه توانت را به کار گیر ؛ امّا به خدا سوگند ، نخواهی توانست یاد ما را [از خاطرها] پاک کنی و وحیِ ما را بمیرانی ، و مهلت ما را در نمی یابی و ننگت شُسته نمی شود . آیا اندیشه ات جز دروغ و سستی ، و روزگارت جز روزهایی شمردنی و جمعت جز پریشانی است ، آن روز که منادی ندا می دهد : «هان ! لعنت خدا بر ستمکاران باد» ؟!

ستایش ، ویژه خدایی است که آغازِ ما را سعادت و مغفرت ، و فرجامِ ما را شهادت و رحمت ، قرار داد ! از خدا می خواهیم که پاداش آنان را کامل کند و افزون هم بدهد و جانشین خوبی در نبودِ آنها برای ما باشد ، که او بخشنده و مهربان است و «خدا ، ما را بس است و او خوبْ وکیلی است!» .

یزید که خدا لعنتش کند گفت :


چه صیحه خوبی میان صیحه هاست !و چه زود ، مرگ ، بر نوحه گران ، آسان می شود! .



4330.الإمام علیّ علیه السلام :الاحتجاج عن شیخ صدوق من مشایخ بنی هاشم :قامَت [زَینَبُ علیهاالسلام] عَلی قَدَمَیها وأشرَفَت عَلَی المَجلِسِ ، وشَرَعَت فِی الخُطبَهِ ، إظهارا لِکَمالاتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، وإعلانا بِأَنّا نَصبِرُ لِرِضاءِ اللّه ِ ، لا لِخَوفٍ ولا دَهشَهٍ .

فَقامَت إلَیهِ زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ واُمُّها فاطِمَهُ بِنتُ رَسولِ اللّه ِ وقالَت :

الحَمدُ للّه ِِ رَبِّ العالَمینَ ، وَالصَّلاهُ عَلی جَدّی سَیِّدِ المُرسَلینَ ، صَدَقَ اللّه ُ سُبحانَهُ کَذلِکَ یَقولُ : «ثُمَّ کَانَ عَقِبَهَ الَّذِینَ أَسَئواْ السُّوأَی أَن کَذَّبُواْ بِئایَتِ اللَّهِ وَ کَانُواْ بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ » (1) أظَنَنتَ یا یَزیدُ حینَ أخَذتَ عَلَینا أقطارَ الأَرضِ ، وضَیَّقتَ عَلَینا آفاقَ السَّماءِ ، فَأَصبَحنا لَکَ فی إسارِ الذُّلِّ ، نُساقُ إلَیکَ سَوقا فی قِطارٍ ، وأنتَ عَلَینا ذُو اقتِدارٍ ، أنَّ بِنا مِنَ اللّه ِ هَوانا وعَلَیکَ مِنهُ کَرامَهً وَامتِناناً ، وأنَّ ذلِکَ لِعِظَمِ خَطَرِکَ ، وجَلالَهِ قَدرِکَ ، فَشَمَختَ بِأَنفِکَ ، ونَظَرتَ فی عِطفِکَ ، تَضرِبُ أصدَرَیکَ (2) فَرِحا وتَنفُضُ مِذرَوَیکَ (3) مَرِحا ، حینَ رَأَیتَ الدُّنیا لَکَ مُستَوسِقَهً ، وَالاُمورَ لَدَیکَ مُتَّسِقَهً ، وحینَ صَفا لَکَ مُلکُنا ، وخَلَصَ لَکَ سُلطانُنا ؟!

فَمَهلاً مَهلاً لا تَطِش جَهلاً ! أنَسیتَ قَولَ اللّه ِ عز و جل : «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ » . أمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ ! تَخدیرُکَ حَرائِرَکَ وإماءَکَ ، وسَوقُکَ بَناتِ رَسولِ اللّه ِ سَبایا ؟ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ ، وأبدَیتَ وُجوهَهُنَّ ، یَحدو بِهِنَّ الأَعداءُ مِن بَلَدٍ إلی بَلَدٍ ، ویَستَشرِفُهُنَّ أهلُ المَناقِلِ (4) ویَبرُزنَ لِأَهلِ المَناهِلِ (5) ، ویَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القَریبُ وَالبَعیدُ ، وَالغائِبُ وَالشَّهیدُ ، وَالشَّریفُ وَالوَضیعُ ، وَالدَّنِیُّ وَالرَّفیعُ ، لَیسَ مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَلِیٌّ ، ولا مِن حُماتِهِنَّ حَمیمٌ ، عُتُوّا مِنکَ عَلَی اللّه ِ وجُحودا لِرَسولِ اللّه ِ ، ودَفعا لِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّه ِ ، ولا غَروَ مِنکَ ولا عَجَبَ مِن فِعلِکَ ، وأنّی یُرتَجَی الخَیرُ مِمَّن لَفَظَ فوهُ أکبادَ الشُّهَداءِ ، ونَبَتَ لَحمُهُ بِدِماءِ السُّعَداءِ ، (6) ونَصَبَ الحَربَ لِسَیِّدِ الأَنبِیاءِ ، وجَمَعَ الأَحزابَ ، وشَهَرَ الحِرابَ ، وهَزَّ السُّیوفَ فی وَجهِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ، أشَدُّ العَرَبِ للّه ِِ جُحودا ، وأنکَرُهُم لَهُ رَسولاً ، وأظهَرُهُم لَهُ عُدوانا ، وأعتاهُم عَلَی الرَّبِّ کُفرا وطُغیاناً .

ألا إنَّها نَتیجَهُ خِلالِ الکُفرِ ، وضَبٌّ (7) یُجَرجِرُ فِی الصَّدرِ لِقَتلی یَومِ بَدرٍ ، فَلا یَستَبطِی فی بُغضِنا أهلَ البَیتِ مَن کانَ نَظَرُهُ إلَینا شَنَفا وشَنَآنا وإحَنا وأظغانا ، یُظهِرُ کُفرَهُ بِرَسولِ اللّه ِ ، ویُفصِحُ ذلِکَ بِلِسانِهِ ، وهُوَ یَقولُ فَرِحا بِقَتلِ وُلدِهِ وسَبیِ ذُرِّیَّتِهِ ، غَیرَ مُتَحَوِّبٍ ولا مُستَعظِمٍ ، یَهتِفُ بَأَشیاخِهِ :


لَأَهَلّوا وَاستَهَلّوا فَرَحاولَقالوا یا یَزیدُ لا تَشَل


مُنتَحِیا عَلی ثَنایا أبی عَبدِ اللّه ِ ، وکانَ مُقَبَّلَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ، یَنکُتُها بِمِخصَرَتِهِ ، قَدِ التَمَعَ السُّرورُ بِوَجهِهِ .

لَعَمری لَقَد نَکَأتَ القُرحَهَ وَاستَأصَلتَ الشَّأفَهَ ، بِإِراقَتِکَ دَمَ سَیِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ، وَابنِ یَعسوبِ العَرَبِ ، وشَمسِ آلِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهَتَفتَ بِأَشیاخِکَ ، وتَقَرَّبتَ بِدَمِهِ إلَی الکَفَرَهِ مِن أسلافِکَ ، ثُمَّ صَرَختَ بِنِدائِکَ ، ولَعَمری لَقَد نادَیتَهُم لَو شَهِدوکَ ! ووَشیکا تَشهَدُهُم ولَم یَشهَدوکَ ، ولَتَوَدُّ یَمینُکَ کَما زَعَمتَ شَلَّت بِکَ عَن مِرفَقِها وجُذَّت ، وأحبَبتَ اُمَّکَ لَم تَحمِلکَ ، وأباکَ لَم یَلِدکَ ، حینَ تَصیرُ إلی سَخَطِ اللّه ِ ، ومُخاصِمُکَ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله .

اللّهُمَّ خُذ بِحَقِّنا ، وَانتَقِم مِن ظالِمِنا ، وأحلِل غَضَبَکَ عَلی مَن سَفَکَ دِماءَنا ونَقَضَ ذِمارَنا ، وقَتَلَ حُماتَنا ، وهَتَکَ عَنّا سُدولَنا .

وفَعَلتَ فَعلَتَکَ الَّتی فَعَلتَ ، وما فَرَیتَ إلّا جِلدَکَ ، وما جَزَزتَ إلّا لَحمَکَ ، وسَتَرِدُ عَلی رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله بِما تَحَمَّلتَ مِن دَمِ ذُرِّیَّتِهِ ، وَانتَهَکتَ مِن حُرمَتِهِ ، وسَفَکتَ مِن دِماءِ عِترَتِهِ ولُحمَتِهِ ، حَیثُ یَجمَعُ بِهِ شَملَهُم ، ویَلُمُّ بِهِ شَعَثَهُم ، ویَنتَقِمُ مِن ظالِمِهِم ، ویَأخُذُ لَهُم بِحَقِّهِم مِن أعدائِهِم .

فَلا یَستَفِزَّنَّکَ الفَرَحُ بِقَتلِهِم «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ تَاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ × فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (8) وحَسبُکَ بِاللّه ِ وَلِیّا وحاکِما ، وبِرَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله خَصیما ، وبِجَبرَئیلَ ظَهیرا ، وسَیَعلَمُ مَن بَوَّأَکَ ومَکَّنَکَ مِن رِقابِ المُسلِمینَ ، أن بِئسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً ، وأیُّکُم شَرٌّ مَکانا وأضَلُّ سَبیلاً .

ومَا استِصغاری قَدرَکَ ، ولَا استِعظامی تَقریعَکَ تَوَهُّما لِانتِجاعِ الخِطابِ فیکَ ، بَعدَ أن تَرَکتَ عُیونَ المُسلِمینَ بِهِ عَبری ، وصُدورَهُم عِندَ ذِکرِهِ حَرّی ، فَتِلکَ قُلوبٌ قاسِیَهٌ ، ونُفوسٌ طاغِیَهٌ ، وأجسامٌ مَحشُوَّهٌ بِسَخَطِ اللّه ِ ولَعنَهِ الرَّسولِ ، قَد عَشَّشَ فیهِ الشَّیطانُ وفَرَّخَ ، ومَن هُناکَ مِثلُکَ ما دَرَجَ (9) ونَهَضَ .

فَالعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ لِقَتلِ الأَتقِیاءِ ، وأسباطِ الأَنبِیاءِ ، وسَلیلِ الأَوصِیاءِ ، بِأَیدِی الطُّلَقاءِ الخَبیثَهِ ، ونَسلِ العَهَرَهِ الفَجَرَهِ ، تَنطِفُ (10) أکُفُّهُم مِن دِمائِنا ، وتَتَحَلَّبُ أفواهُهُم مِن لُحومِنا ، تِلکَ الجُثَثُ الزّاکِیَهُ عَلَی الجُیوبِ الضّاحِیَهِ ، تَنتابُهَا العَواسِلُ وتُعَفِّرُها اُمَّهاتُ الفَراعِلِ فَلَئِنِ اتَّخَذتَنا مَغنَما لَتَجِدُ بِنا وَشیکا مَغرَماً ، حینَ لا تَجِدُ إلّا ما قَدَّمَت یَداکَ ، ومَا اللّه ُ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ .

فَإِلَی اللّه ِ المُشتَکی وَالمُعَوَّلُ ، وإلَیهِ المَلجَأُ وَالمُؤَمَّلُ ، ثُمَّ کِد کَیدَکَ ، وَاجهَد جَهدَکَ ، فَوَاللّه ِ الَّذی شَرَّفَنا بِالوَحیِ وَالکِتابِ ، وَالنُّبُوَّهِ وَالاِنتِجابِ ، لا تُدرِکُ أمَدَنا ، ولا تَبلُغُ غایَتَنا ، ولا تَمحو ذِکرَنا ، ولا یُرحَضُ عَنکَ عارُنا ، وهَل رَأیُکَ إلّا فَنَدٌ ، وأیّامُکَ إلّا عَدَدٌ ، وجَمعُکَ إلّا بَدَدٌ ، یَومَ یُنادِ المُنادی ألا لَعَنَ اللّه ُ الظّالِمَ العادِیَ .

وَالحَمدُ للّه ِِ الَّذی حَکَمَ لِأَولِیائِهِ بِالسَّعادَهِ ، وخَتَمَ لِأَصفِیائِهِ بِبُلوغِ الإِرادَهِ ، ونَقَلَهُم إلَی الرَّحمَهِ وَالرَّأفَهِ ، وَالرِّضوانِ وَالمَغفِرَهِ ، ولَم یَشقَ بِهِم غَیرُکَ ، ولَا ابتَلی بِهِم سِواکَ ، ونَسأَلُهُ أن یُکمِلَ لَهُمُ الأَجرَ ، ویُجزِلَ لَهُمُ الثَّوابَ وَالذُّخرَ ، ونَسأَلُهُ حُسنَ الخِلافَهِ ، وجَمیلَ الإِنابَهِ ، إنَّهُ رَحیمٌ وَدودٌ .

فَقالَ یَزیدُ مُجیبا لَها :


یا صَیحَهً تُحمَدُ مِن صَوائِحِما أهوَنَ المَوتَ عَلَی النَّوائِحِ (11) .

1- . الروم : 10 .
2- . أَصْدَرَیهِ : مَنکبَیهِ (النهایه : ج 3 ص 16 «صدر») .
3- . فی المصدر : «تَنقض» بالقاف ، وهو تصحیف . والمِذْروان : جانبا الألیتین ، جاء فلان ینفض مِذْرَوَیه : إذا جاء باغیا یتهدّد (النهایه : ج 4 ص 311 «مذر») .
4- . الناقله : ضدّ القاطنین (تاج العروس : ج 15 ص 753 «نقل») .
5- . المَنْهَلُ : المَشْرَبُ والشُرْبُ والمَوْضِعُ الذی فیه المشرَب (القاموس المحیط : ج 4 ص 61 «نهل») .
6- .إشاره لأفعال أبی سفیان و هند (أجداد یزید)
7- . الضَّبُّ : الغَضَبُ والحِقْدُ (النهایه : ج 3 ص 70 «ضبب») .
8- . آل عمران : 169 و 170 .
9- . دَرَجَ : أی مَشی (الصحاح : ج 1 ص 313 «درج») .
10- . تنطف : تقطر (النهایه : ج 5 ص 75 «نطف») .
11- . الاحتجاج : ج 2 ص 123 الرقم 173 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 125 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 157 الرقم 5 .



4331.بحار الأنوار عن نوف البکالی :الاحتجاج به نقل از پیرمردی راستگو از بزرگان بنی هاشم : زینب علیهاالسلام بر پای خود ایستاد و به مجلس ، اِشراف پیدا کرد و با اظهار کمالات محمّد صلی الله علیه و آله و اعلان این که : «ما بر رضای خدا ، شکیب می ورزیم و سکوتمان از بیم و ترس نیست» ، سخنْ آغاز کرد .

زینب علیهاالسلام دختر علی علیه السلام که مادرش فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود برخاست و گفت : «ستایش ، خدای جهانیان را و درود بر جدّم ، سَرور پیامبران! خداوند سبحان ، راست می گوید که : «سپس فرجام بدکاران ، این شد که آیات خدا را انکار نمودند و آنها را مسخره می کردند» . ای یزید ! آیا گمان بردی که چون زمین را از همه سو بر ما گرفتی و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را در خواریِ اسارت تو ، ردیف کرده اند و به سوی تو می کِشند و بر ما چیره گشته ای ، نشانه خواریِ ما نزد خدا ، و کرامت و منّت نهادن خدا بر توست و این ، از بزرگیِ ارزش تو و عظمت منزلت تو در نزد اوست؟! پس به دَماغت باد انداختی و به خود نگریستی و به غرور و سرمستی ، شانه هایت را تکان می دهی و با تکبّر ، گام بر می داری ، هنگامی که دیدی دنیا به کام توست و کارها به خواستِ تو می چرخد و حکومتی که از آنِ ماست ، مال تو شده و کسی دیگر هم طالب آن نیست؟!

اندکی بِایست و مهلت بده و سبُک سری و جهالت نکن . آیا سخن خدای عزوجل را از یاد برده ای که : « و کافران نپندارند که مهلت ما به آنان ، برایشان نیکوست . ما به آنها ، تنها برای این ، مهلت می دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنان ، عذابی خوار کننده خواهد بود» .

ای فرزند آزادشدگان [ِ مکّه] ! آیا این ، عدالت است که زنان و کنیزانت را در پسِ پرده می نهی و دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به اسارت می بَری ، پرده شان را دریده ای و صورت هایشان را آشکار نموده ای و دشمنان ، آنان را از این شهر به آن شهر می برند و مسافران ، آنان را می نگرند و در جلوی چشم اهالیِ آبادی ها ، ظاهر می شوند و نزدیک و دور و حاضر و غایب و شریف و پست و فرودست و فرادست ، صورت هایشان را می بینند ، [در حالی که] کسی از مردانشان ، سرپرست آنها نیست و حمایتگری ندارند ؟!

این همه ، از سرکشی تو در برابر خدا و انکارت نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و نپذیرفتن آنچه از نزد خدا آورده است ، و این ، از تو شگفت و کار عجیبی نیست . کجا به کسی امید خیر می رود که جگر شهیدان را با دهان، [گاز زده و] بیرون انداخته است و گوشتش از خون شهیدان ، روییده است (1) و در برابر سَرور پیامبران ، پرچم جنگْ برافراشته و گروه ها را [در نبرد احزاب] گِرد آورده و شمشیر جنگ ، بر کشیده و آنها را در رویِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جنبانده است ؛ او که میان عرب ، بیشترین انکار را در برابر خدا ورزیده و پیامبر را نادیده گرفته و بیشترین دشمنی را آشکار کرده و از سرِ کفر و طغیان ، بیشترین سرکشی را در برابر پروردگار ، داشته است ؟

هان که اینها ، ثمره خصلت های کفرآمیز است و کینه ای که از کشتگان نبرد بدر ، در سینه[ات] خلجان می کند . پس آن که به دیده نفرت و دشمنی و حقد و کینه به ما می نگرد ، در دشمنی با ما کُندی نمی ورزد ، کفرش را به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آشکار می کند و آن را بر زبان می آورد و از سرِ سرمستی و شادی ، به کشتن فرزندان و اسیر کردن ذرّیّه پیامبر صلی الله علیه و آله ، بدون احساس گناه و گران شمردن آن ، می پردازد و بزرگانش را ندا می دهد و می گوید :


هِلهِله می کشیدند و فریاد شادی سر می دادندو می گفتند : ای یزید ! برقرار و سربلند باشی!


و در همان حال ، بر دندان های پیشینِ ابا عبد اللّه خم شده ، جایی را که بوسه گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بوده ، با سرِ چوب دستی اش می کوبد و شادی در چهره اش برق می زند .

به جانم سوگند ، با ریختن خون سَرور جوانان اهل بهشت و پسر بزرگ عرب و خورشید خاندان عبد المطّلب ، زخم را شکافتی و آن را با سوزاندن و داغ نهادن ، از بیخ و بُن در آوردی . سپس بزرگانت را ندا دادی و با خون او به پیشینیان کافرت ، تقرّب جستی و آن گاه ، صدایت را بلند کردی و به جانم سوگند آنان را صدا زدی و ای کاش حاضر بودند ! به زودی ، تو به حضور آنان می روی ، نه آن که آنان به حضور تو بیایند و آن گاه که به سوی خشم خدا و رو به رو شدن با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می روی ، دوست خواهی داشت که همین دست راستت که با آن ، ادّعا[ی فتح] می کنی ، از آرنج ، فلج و قطع شده بود و دوست خواهی داشت که مادرت ، تو را باردار نشده بود و پدرت ، تو را به دنیا نیاورده بود .

خدایا ! حقّمان را بگیر و از ستمکار بر ما ، انتقام بکِش و خشمت را بر کسی که خونمان را ریخته و حریممان را شکسته و حامیانمان را کُشته و پرده مان را دریده ، فرود آر .

کارت را کردی ؛ ولی جز پوست خود را پاره نکردی و جز گوشت خود را نشکافتی و به زودی بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با کوله بار [گناهِ ریختن] خون فرزندانش و هتک حرمتش و ریختن خون خاندان و خانواده اش در می آیی ، در جایی که خداوند ، پراکندگی شان را به واسطه او گِرد می آورَد و پریشانی شان را با او جمع می کند و از ستمکار به ایشان ، انتقام می گیرد و حقّشان را از دشمنانشان می گیرد .

شادیِ کشتن آنان ، تو را از جای ، بر نیاوَرَد «و مپندار آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مُرده اند ؛ بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگار خود ، روزی می خورند و از آنچه خدا به لطفش به آنان داده است ، شادمان اند» و سرپرستی و داوری خدا و طرفِ دعوا بودن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای تو و پشتیبانی جبرئیل علیه السلام [از او] ، تو را بس است و به زودی ، آن که تو را در این جایگاه نشانْد و بر گردن مسلمانانْ سوار کرد ، خواهد دانست که ستمکاران ، بد جای گزینی برگزیده اند و کدام یک از شما در جایگاهی بدتر و گم راه تر است .

کوچک شمردن جایگاهت و چیزی نشمردن سرزنش تو ، به توهّم کارگر افتادن آنها در تو نیست ، پس از آن که چشمان مسلمانان را به آن (کشتن حسین علیه السلام ) ، اشکبار کردی و سینه هایشان را به گاه یاد آوردن آن ، سوزان نمودی ، و سنگ دل هستید و جان هایی طغیانگر و پیکرهایی مملو از خشم خدا و لعنت پیامبر صلی الله علیه و آله دارید که شیطان در آن ، آشیانه کرده و تخم گذاشته و جوجه کرده است و از نیروی شیطانی است که مانند تویی می رود و می پَرد .

شگفت و بس شگفت از کشته شدن پرهیزگاران و فرزندانِ پیامبران و نسل اوصیا ، به دست آزاد شدگان خبیث و فرزندان زناکاران بدکار ! از دستانشان ، خون ما می چکد و دهانشان ، از [دیدن] گوشت ما آب می افتد . گرگ ها ، به آن پیکرهای پاکِ [فتاده ]بر گوشه های بیابان ، دهان می زنند و ماده کفتاران ، آنها را به خاک می کِشند . اگر [امروز ، کشتن و اسارتِ] ما را غنیمت می دانی ، به زودی ، غرامت سنگین این کار را می پردازی ، آن هنگام که جز دستاورد پیشْ فرستاده ات را نمی یابی و خداوند ، به بندگان ، ستم نمی کند .

شِکوه به خدا و تکیه بر اوست و پناه و امید نیز به هموست . پس حیله ات را به کار ببند و همه توانت را به کار گیر . سوگند به خدایی که ما را به وحی و قرآن و نبوّت و برگزیدن ، شرافت بخشید ، به حدّ ما نمی توانی برسی و به جایگاه ما ، نائل نمی شوی و نمی توانی یاد ما را [از خاطرها] پاک کنی و ننگ جنایتت بر ما ، از [دامان] تو پاک نمی شود . آیا اندیشه ات ، جز سستی و روزگارت ، جز روزهایی شمردنی و جمعت ، جز پریشانی خواهد بود ، در روزی که منادی ندا می دهد : «هان ! خدا ، ستمکار متجاوز را لعنت کند !» ؟!

ستایش ، ویژه خدایی است که برای اولیایش سعادت را قرار داد و خواستش را برای برگزیدگانش به انتها رساند و آنان را به جایگاه رحمت و رأفت و رضایت و مغفرت خود بُرد و کسی جز تو ، به سبب [ستم کردن بر] آنان ، شقی نشد و کسی جز تو به آنان [چنین ]مبتلا نشد . از خدا می خواهیم که اجر آنان را کامل گرداند و ثواب و اندوخته شان را فراوان کند و از او می خواهیم که جانشین خوبی در غیابِ بزرگانمان باشد و بازگشتی زیبا نصیب ما کند که او بخشنده و مهربان است .

یزید ، در جواب زینب علیهاالسلام گفت :


چه صیحه خوبی میان صیحه هاست !و چه زود ، مرگ بر نوحه گران ، آسان می شود! .

1- . اشاره به کارهای ابوسفیان و هند ، اجداد یزید است .


7 / 11اِحتِجاجُ رَسولِ مَلِکِ الرّومِ عَلی یَزیدَ4332.الإمام علیّ علیه السلام :مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن محمد ابن الحنفیّه عن علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السلام :لَمّا اُتِیَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلی یَزیدَ کانَ یَتَّخِذُ مَجالِسَ الشُّربِ ، ویَأتی بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ویَضَعُهُ بَینَ یَدَیهِ ویَشرَبُ عَلَیهِ .

فَحَضَرَ ذاتَ یَومٍ فی أحَدِ مَجالِسِهِ رَسولُ مَلِکِ الرّومِ ، وکانَ مِن أشرافِ الرّومِ وعُظَمائِها ، فَقالَ : یا مَلِکَ العَرَبِ ، رَأسُ مَن هذا ؟ فَقالَ لَهُ یَزیدُ : ما لَکَ ولِهذَا الرَّأسِ ؟ فَقالَ : إنّی إذا رَجَعتُ إلی مَلِکِنا یَسأَلُنی عَن کُلِّ شَیءٍ رَأَیتُهُ ، فَأَحبَبتُ أن اُخبِرَهُ بِقِصَّهِ هذَا الرَّأسِ وصاحبِهِ ، لِیُشارِکَکَ فِی الفَرَحِ وَالسُّرورِ .

فَقالَ یَزیدُ : هذا رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، فَقالَ : ومَن اُمُّهُ ؟ قالَ : فاطِمَهُ الزَّهراءُ ، قالَ : بِنتُ مَن ؟ قالَ : بِنتُ رَسولِ اللّه ِ .

فَقالَ الرَّسولُ : اُفٍّ لَکَ ولِدینِکَ ، ما دینٌ أخَسُّ مِن دینِکَ ، اعلَم أنّی مِن أحفادِ داووُدَ علیه السلام وبَینی وبَینَهُ آباءٌ کَثیرَهٌ ، وَالنَّصاری یُعَظِّمونَنی ویَأخُذونَ التُّرابَ مِن تَحتِ قَدَمَیَّ تَبَرُّکا ، لِأَنّی مِن أحفادِ داوُدَ علیه السلام ، وأنتُم تَقتُلونَ ابنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله وما بَینَهُ وبَینَ رَسولِ اللّه ِ إلّا اُمٌّ واحِدَهٌ ! فَأَیُّ دینٍ هذا ؟

ثُمَّ قالَ لَهُ الرَّسولُ : یا یَزیدُ ، هَل سَمِعتَ بِحَدیثِ کَنیسَهِ الحافِرِ ؟ فَقالَ یَزیدُ : قُل حَتّی أسمَعَ ، فَقالَ : إنَّ بَینَ عُمانَ وَالصّینِ بَحرٌ مَسیرَتُهُ سَنَهٌ ، لَیسَ فیهِ عُمرانٌ إلّا بَلدَهٌ واحِدَهٌ فی وَسَطِ الماءِ ، طولُها ثَمانونَ فَرسَخاً وعَرضُها کَذلِکَ ، ما عَلی وَجهِ الأَرضِ بَلدَهٌ أکبَرُ مِنها ، ومِنها یُحمَلُ الکافورُ وَالیاقوتُ وَالعَنبَرُ ، وأشجارُهُمُ العودُ ، وهِیَ فی أیدِی النَّصاری لا مِلکَ لِأَحَدٍ فیها مِنَ المُلوکِ .

وفی تِلکَ البَلدَهِ کَنائِسُ کَثیرَهٌ أعظَمُها کَنیسَهُ الحافِرِ ، فی مِحرابِها حُقَّهٌ (1) مِن ذَهَبٍ مُعَلَّقَهٌ فیها حافِرٌ ، یَقولونَ : إنَّهُ حافِرُ حِمارٍ کانَ یَرکَبُهُ عیسی علیه السلام ، وقَد زُیِّنَت حَوالِی الحُقَّهِ بِالذَّهَبِ وَالجَواهِرِ وَالدّیباجِ وَالأَبریسَمِ . وفی کُلِّ عامٍ یَقصِدُها عالِمٌ مِنَ النَّصاری ، فَیَطوفونَ حَولَ الحُقَّهِ ویَزورونَها ویُقَبِّلونَها ، ویَرفَعونَ حَوائِجَهُم إلَی اللّه ِ تَعالی بِبَرَکَتِها .

هذا شَأنُهُم ودَأبُهُم بِحافِرِ حِمارٍ یَزعُمونَ إنَّهُ حافِرُ حِمارٍ کانَ یَرکَبُهُ عیسی علیه السلام نَبِیُّهُم ، وأنتُم تَقتُلونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم ! لا بارَکَ اللّه ُ فیکُم ولا فی دینِکُم .

فَقالَ یَزیدُ لِأَصحابِهِ : اُقتُلوا هذَا النَّصرانِیَّ ؛ فَإِنَّهُ یَفضَحُنا إن رَجَعَ إلی بِلادِهِ ویُشَنِّعُ عَلَینا .

فَلَمّا أحَسَّ النَّصرانِیُّ بِالقَتلِ ، قالَ : یا یَزیدُ أتُریدُ قَتلی ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَاعلَم إنّی رَأَیتُ البارِحَهَ نَبِیَّکُم فی مَنامی وهُوَ یَقولُ لی : یا نَصرانِیُّ أنتَ مِن أهلِ الجَنَّهِ ، فَعَجِبتُ مِن کَلامِهِ حَتّی نالَنی هذا ، فَأَنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ .

ثُمَّ أخَذَ الرَّأسَ وضَمَّهُ إلَیهِ ، وجَعَلَ یَبکی ، حَتّی قُتِلَ . (2) .

1- . الحُقَّه : وعاء من خشب أو عاج أو غیرهما (تاج العروس : ج 13 ص 83 «حقق») .
2- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 72 ؛ الملهوف : ص 220 ، مثیر الأحزان : ص 103 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 141 وراجع : الخرائج والجرائح : ج 2 ص 581 .



7 / 11احتجاج فرستاده پادشاه روم با یزید

4334.عنه علیه السلام ( فِی الاِستِخارَهِ بَعدَ صَلاهِ رَکعَتَینِ ) مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از محمّد بن حنفیّه ، از امام زین العابدین علیه السلام : هنگامی که سرِ حسین علیه السلام را برای یزید آوردند ، او مجلس شراب می آراست و سرِ حسین علیه السلام را می آورد و پیشِ رویش می نهاد و بر سرِ آن ، شراب می نوشید .

روزی در یکی از این مجلس ها ، فرستاده پادشاه روم هم حضور داشت . او که از بزرگان و اشراف روم بود ، به یزید گفت : ای پادشاه عرب ! این ، سرِ کیست؟

یزید به او گفت : تو به این سر ، چه کار داری؟

گفت : وقتی به نزد پادشاهمان باز می گردم ، همه آنچه را دیده ام ، از من می پرسد . دوست دارم که او را از ماجرای این سر و صاحبش آگاه کنم تا تو را در شادی و سُرور ، همراهی کند .

یزید گفت : این ، سرِ حسین ، پسر علی بن ابی طالب است .

گفت : مادر او کیست؟

گفت : فاطمه زهرا .

گفت : دختر کیست؟

گفت : دختر پیامبر خدا .

فرستاده گفت : اُف بر تو و بر دینت ! دینی پَست تر از دین تو نیست . بدان که من ، از نوادگان داوود علیه السلام هستم و میان من و او ، پدران فراوانی واسطه اند ؛ امّا مسیحیان ، مرا بزرگ می دارند و خاکِ زیر پایم را برای تبرّک ، بر می دارند ؛ چرا که من از فرزندان داوودم ؛ امّا شما پسر دختر پیامبر خدا را می کُشید ، در حالی که میان او و پیامبر خدا ، جز یک مادر ، واسطه ای نیست! این ، چه دینی است؟!

سپس فرستاده به او گفت : ای یزید ! آیا قصّه «کلیسای حافِر (سُم)» را شنیده ای؟

یزید گفت : بگو تا بشنوم .

گفت : میان عُمان و چین ، دریایی است که درازای آن ، یک سال راه است . آبادی ای ندارد ، جز جزیره ای در وسط آب ، که طول آن ، هشتاد فرسنگ و عرضش نیز همین اندازه است و آبادی ای روی زمین ، بزرگ تر از آن نیست و کافور و یاقوت و عنبر از آن جا می آورند . درختان آن ، عود است . آن جزیره ، در دست مسیحیان است و هیچ پادشاه دیگری در آن جا فرمان روایی ندارد .

در این جزیره ، کلیساهای فراوانی هست که بزرگ ترین آنها ، کلیسای حافِر است و در محرابش ، دُرجی (صندوقچه ای) از طلا ، آویزان است و در آن ، سُمی قرار دارد که می گویند سُمِ درازگوشی بوده که عیسی علیه السلام بر آن ، سوار می شده است .

گرداگرد دُرج ، با طلا و جواهر و پارچه های دیبا و ابریشم ، تزیین شده و در هر سال ، مسیحیانی آهنگ آن می کنند و گِرد دُرج می چرخند و آن را زیارت می کنند و می بوسند و حاجت هایشان را به برکت آن ، بر خداوند متعال ، عرضه می کنند .

این ، روش و رفتار آنان با سُمِ درازگوشی است که گمان می کنند سُم درازگوشی بوده است که عیسی علیه السلام ، پیامبرشان ، بر آن سوار می شده است ؛ ولی شما پسر دختر پیامبرتان را می کُشید! خدا شما و دینتان را مبارک نگردانَد !

یزید به یارانش گفت : این مسیحی را بُکشید که اگر به کشورش باز گردد ، ما را زشت و رسوا می کند .

مرد مسیحی ، هنگامی که احساس کرد که کشته می شود ، گفت : ای یزید ! آیا می خواهی مرا بکُشی؟

گفت : آری .

گفت : بدان که من دیشب ، پیامبرتان را در عالم رؤیا دیدم که به من گفت : «ای مسیحی ! تو بهشتی هستی» و من از سخنش به شگفت آمدم ، تا این که کارم به این جا رسید . من ، گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست .

سپس سر [ِ حسین علیه السلام ] را گرفته ، به خود چسبانْد و گریست تا کشته شد . .



4333.امام علی علیه السلام ( در طلب خیر ) تذکره الخواصّ عن عبید بن عمیر :کانَ رَسولُ قَیصَرَ (1) حاضِرا عِندَ یَزیدَ ، فَقالَ لِیَزیدَ : هذا رَأسُ مَن ؟ فَقالَ : رَأسُ الحُسَینِ ، قالَ : ومَنِ الحُسَینُ ؟ قالَ : اِبنُ فاطِمَهَ ، قالَ : ومَن فاطِمَهُ ؟ قالَ : بِنتُ مُحَمَّدٍ ، قالَ: نَبِیُّکُم ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : ومَن أبوهُ ؟ قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ، قالَ : ومَن عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ ؟ قالَ: اِبنُ عَمِّ نَبِیِّنا .

فَقالَ : تَبّا لَکُم ولِدینِکُم ، ما أنتُم وحَقِّ المَسیحِ عَلی شَیءٍ ، إنَّ عِندَنا فی بَعضِ الجَزائِرِ دَیراً فیهِ حافِرُ حِمارٍ رَکِبَهُ عیسَی السَّیِّدُ المَسیحُ ، ونَحنُ نَحُجُّ إلَیهِ فی کُلِّ عامٍ مِنَ الأَقطارِ ، ونَنذِرُ لَهُ النُّذورَ ونُعَظِّمُهُ کَما تُعَظِّمونَ کَعبَتَکُم ، فَأَشهَدُ أنَّکُم عَلی باطِلٍ . ثُمَّ قامَ ولَم یَعُد إلَیهِ . (2)7 / 12اِحتِجاجُ حِبرٍ مِن أحبارِ الیَهودِ عَلی یَزیدَ4336.الإمام علیّ علیه السلام ( فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ ) الفتوح :اِلتَفَتَ حِبرٌ (3) مِن أحبارِ الیَهودِ وکانَ حاضِرا [أی عِندَ یَزیدَ] فَقالَ : مَن هذَا الغُلامُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ فَقالَ : هذا صاحِبُ الرَّأسِ هُوَ أبوهُ ، قالَ : ومَن هُوَ صاحِبُ الرَّأسِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، قالَ فَمَن اُمُّهُ ؟ قالَ : فاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ .

فَقالَ الحِبرُ : یا سُبحانَ اللّه ِ ! هذَا ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم قَتَلتُموهُ فی هذِهِ السُّرعَهِ ! بِئسَ ما خَلَفتُموهُ فی ذُرِّیَّتِهِ ، وَاللّه ِ لَو خَلَفَ فینا موسَی بنُ عِمرانَ سِبطا مِن صُلبِهِ ، لَکُنّا نَعبُدُهُ مِن دونِ اللّه ِ ! وأنتُم إنَّما فارَقَکُم نَبِیُّکُم بِالأَمسِ ، فَوَثَبتُم عَلَی ابنِ نَبِیِّکُم فَقَتَلتُموهُ ! سَوءَهً لَکُم مِن اُمَّهٍ .

قالَ : فَأَمَرَ یَزیدُ بِکَرٍّ (4) فی حَلقِهِ ، فَقامَ الحِبرُ وهُوَ یَقولُ : إن شِئتُم فَاضرِبونی أو فَاقُتلونی أو قَرِّرونی ، فَإِنّی أجِدُ فِی التَّوراهِ أنَّهُ مَن قَتَلَ ذُرِّیَّهَ نَبِیٍّ لا یزال مَغلوبا أبَدا ما بَقِیَ ، فَإِذا ماتَ یُصلیهِ اللّه ُ نارَ جَهَنَّمَ . (5) .

1- . قَیْصَر : لَقَبُ مَنْ مَلَکَ الروم (القاموس المحیط : ج 2 ص 118 «قصر») .
2- . تذکره الخواصّ : ص 263 .
3- . الأحْبارُ : العلماء جمع حِبْر وحَبْر (النهایه : ج 1 ص 328 «حبر») .
4- . الکَرُّ : الحَبل الغلیظ (لسان العرب : ج 5 ص 136 «کرر») . وفی بحار الأنوار : «فأمر به یزید لعنه اللّه فوُجِئَ فی حلقِهِ ثلاثا ، فقام ...» .
5- . الفتوح : ج 5 ص 132 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 71 ؛ الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 127 کلاهما نحوه وفیهما «ملعونا» بدل «مغلوبا» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 139 .



4337.عنه علیه السلام ( أیضا ) تذکره الخواصّ به نقل از عبید بن عُمَیر : فرستاده قیصر (پادشاه روم) ، نزد یزید بود و به یزید گفت : این ، سرِ کیست؟

گفت : سرِ حسین است .

گفت : حسین کیست؟

گفت : پسر فاطمه .

گفت : فاطمه کیست؟

گفت : دختر محمّد .

گفت : پیامبرتان؟!

گفت : آری .

گفت : پدر او کیست؟

گفت : علی بن ابی طالب .

گفت : علی بن ابی طالب کیست؟

گفت : پسرعموی پیامبرمان .

گفت : وای بر شما و دینتان ! به حقّ مسیح ، شما چیزی نیستید . ما در یکی از جزیره ها ، دِیری داریم که سُم درازگوشِ جناب عیسای مسیح ، در آن است . ما هر سال ، از همه جا، آهنگِ آن جا می کنیم و نذرها می کنیم و آن را بزرگ می شماریم ، آن گونه که شما ، کعبه تان را بزرگ می شمرید . پس گواهی می دهم که شما بر آیین باطلی هستید .

سپس برخاست و [رفت و] دیگر باز نگشت .

7 / 12احتجاج عالِم یهودی با یزید

4336.امام علی علیه السلام ( در حکمت های منسوب به ایشان ) الفتوح :عالِمی از عالمان یهود که نزد یزید بود ، رو به سوی او کرد و [در باره زین العابدین علیه السلام پرسید و] گفت : ای امیر مؤمنان ! این جوان ، کیست؟

گفت : این صاحب سر ، پدر اوست .

گفت : ای امیر مؤمنان ! صاحب سر ، کیست؟

گفت : حسین ، پسر علی بن ابی طالب .

گفت : مادرش کیست؟

گفت : فاطمه ، دختر محمّد .

عالم یهودی گفت : عجب ! این ، سرِ پسر دختر پیامبرتان است و به این سرعت ، او را کشته اید؟! جانشین بد و ناخَلَفی برای او نسبت به فرزندانش بوده اید . به خدا سوگند ، اگر موسی بن عمران ، نوه ای را از پشت خود ، در میان ما بر جای می نهاد ، ما آن را به جای خدا می پرستیدیم ، درحالی که پیامبرِ شما ، همین دیروز (به تازگی) رفت و شما بر پسرِ پیامبرتانْ پریدید و او را کشتید! وای که چه امّت بدکاری هستید !

یزید ، فرمان داد که طناب کلفتی بر گردنش بیندازند . عالِم یهودی برخاست و می گفت : اگر می خواهید ، مرا بزنید یا بکُشید و یا در بندم کنید ؛ امّا من در تورات دیده ام که هر کس نسل پیامبری را بکُشد ، همواره و همیشه ، تا هر گاه که بماند ، مغلوب خواهد بود و چون بمیرد ، خدا ، او را در آتش دوزخ می اندازد . .




7 / 13اِحتِجاجُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السّلام عَلی خاطِبِ یَزیدَ4339.الإمام علیّ علیه السلام ( فی مُناجاتِهِ ) الملهوف :دَعا یَزیدُ لَعَنَهُ اللّه ُ بِالخاطِبِ وأمَرَهُ أن یَصعَدَ المِنبَرَ فَیَذُمَّ الحُسَینَ وأباهُ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِما ، فَصَعِدَ وبالَغَ فی ذَمِّ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وَالحُسَینِ الشَّهیدِ ، وَالمَدحِ لِمُعاوِیَهَ ویَزیدَ .

فَصاحَ بِهِ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : وَیلَکَ أیُّهَا الخاطِبُ ، اشتَرَیتَ مَرضاهَ المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ ، فَتَبَوَّأ مَقعَدَکَ مِنَ النّارِ . (1) .

1- . الملهوف : ص 219 ، مثیر الأحزان : ص 102 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 137 .



7 / 13احتجاج امام زین العابدین علیه السّلام با سخنران یزید

4339.امام علی علیه السلام ( در مناجاتش ) الملهوف : که خدا لعنتش کند یزید ، سخنرانی را خواست و به او فرمان داد بر منبر برود و حسین و پدرش که درودهای خدا بر آن دو باد را نکوهش کند . او بالا رفت و در نکوهش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و حسینِ شهید ، و ستایش معاویه و یزید ، سنگ تمام گذاشت .

علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام بر او بانگ زد : «وای بر تو ، ای سخنران ! خشنودیِ آفریده را به خشم آفریدگار خریدی . جایگاهت را در دوزخ ، آماده بِدان !». .




7 / 14خُطبَهُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السّلام فی مَسجِدِ دِمَشقَ4342.عنه علیه السلام ( فی مُناجاتِهِ ) مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :رُوِیَ أنَّ یَزیدَ أمَرَ بِمِنبَرٍ وخَطیبٍ ، لِیَذکُرَ لِلنّاسِ مَساوِئَ لِلحُسَینِ وأبیهِ عَلِیٍّ علیهماالسلام ، فَصَعِدَ الخَطیبُ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنی عَلَیهِ ، وأکثَرَ الوَقیعَهَ فی عَلِیٍّ وَالحُسَینِ ، وأطنَبَ فی تَقریظِ (1) مُعاوِیَهَ ویَزیدَ .

فَصاحَ بِهِ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : وَیلَکَ أیُّهَا الخاطِبُ ! اشتَرَیتَ رِضَا المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ ؟ فَتَبَوَّأ مَقعَدَکَ مِنَ النّارِ .

ثُمَّ قالَ : یا یَزیدُ ائذَن لی حَتّی أصعَدَ هذِهِ الأَعوادَ ، فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِماتٍ فیهِنَّ للّه ِِ رِضاً ، ولِهؤُلاءِ الجالِسینَ أجرٌ وثَوابٌ . فَأَبی یَزیدُ .

فَقالَ النّاسُ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، ائذَن لَهُ لِیَصعَدَ ، فَلَعَلَّنا نَسمَعُ مِنهُ شَیئا ، فَقالَ لَهُم : إن صَعِدَ المِنبَرَ هذا لَم یَنزِل إلّا بِفَضیحَتی وفَضیحَهِ آلِ أبی سُفیانَ ، فَقالوا : وما قَدرُ ما یُحسِنُ هذا ؟ فَقالَ : إنَّهُ مِن أهلِ بَیتٍ قَد زُقُّوا العِلمَ زَقّا . ولَم یَزالوا بِهِ حَتّی أذِنَ لَهُ بِالصُّعودِ .

فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ خَطَبَ خُطبَهً أبکی مِنهَا العُیونَ ؛ وأوجَلَ مِنهَا القُلوبَ ، فَقالَ فیها :

أیُّهَا النّاسُ ، اُعطینا سِتّا ، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطینَا العِلمَ ، وَالحِلمَ ، وَالسَّماحَهَ ، وَالفَصاحَهَ ، وَالشَّجاعَهَ ، وَالمَحَبَّهَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ . وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ المُختارَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله ، ومِنَّا الصِّدّیقُ ، ومِنَّا الطَّیّارُ ، ومِنَّا أسَدُ اللّه ِ وأسَدُ الرَّسولِ ، ومِنّا سَیِّدَهُ نِساءِ العالَمینَ فاطِمَهُ البَتولُ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّهِ ، وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ؛ فَمَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی ، ومَن لَم یَعرِفنی أنبَأتُهُ بِحَسَبی ونَسَبی ، أنَا ابنُ مَکَّهَ ومِنیً، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَالصَّفا ، أنَا ابنُ مَن حَمَلَ الزَّکاهَ بِأَطرافِ الرِّدا ، أنَا ابنُ خَیرِ مَنِ ائتَزَرَ وَارتَدی ، أنَا ابنُ خَیرِ مَنِ انتَعَلَ وَاحتَفی ، أنَا ابنُ خَیرِ مَن طافَ وَسعی ، أنَا ابنُ خَیرِ مَن حَجَّ ولَبّی ، أنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَی البُراقِ (2) فِی الهَوا ، أنَا ابنُ مَن اُسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَی المَسجِدِ الأَقصی ، فَسُبحانَ مَن أسری ، أنَا ابنُ مَن بَلَغَ بِهِ جَبرائیلُ إلی سِدرَهِ المُنتَهی ، أنَا ابنُ مَن دَنی فَتَدَلّی فَکانَ مِن رَبِّهِ قابَ قَوسَینِ أو أدنی ، أنَا ابنُ مَن صَلّی بِمَلائِکَهِ السَّما ، أنَا ابنُ مَن أوحی لَهُ الجَلیلُ ما أوحی ، أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفی ، أنَا ابنُ عَلِیٍّ المُرتَضی ، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَراطیمَ الخَلقِ حَتّی قالوا : لا إلهَ إلَا اللّه ُ .

أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ بَینَ یَدَی رَسولِ اللّه ِ بِسَیفَینِ ، وطَعَنَ بِرُمحَینِ ، وهاجَرَ الهِجرَتَینِ ، وبایَعَ البَیعَتَینِ ، وصَلَّی القِبلَتَینِ ، وقاتَلَ بِبَدرٍ وحُنَینٍ ، ولَم یَکفُر بِاللّه ِ طَرفَهَ عَینٍ ، أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنینَ ، ووارِثِ النَّبِیّینَ ، وقامِعِ المُلحِدینَ ، ویَعسوبِ المُسلِمینَ ، ونورِ المُجاهِدینَ ، وزَینِ العابِدینَ ، وتاجِ البَکّائینَ ، وأصبَرِ الصّابِرینَ ، وأفضَلِ القائِمینَ مِن آلِ یاسینَ ، ورَسولِ رَبِّ العالَمینَ .

أنَا ابنُ المُؤَیَّدِ بِجَبرائیلَ ، المَنصورِ بِمیکائیلَ ، أنَا ابنُ المُحامی عَن حَرَمِ المُسلِمینَ ، وقاتِلِ النّاکِثینَ وَالقاسِطینَ وَالمارِقینَ ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبینَ ، وأفخَرِ مَن مَشی مِن قُرَیشٍ أجمَعینَ ، وأَوّلِ مَن أجابَ وَاستَجابَ للّه ِِ مِنَ المُؤمِنینَ ، وأقدَمِ السّابِقینَ ، وقاصِمِ المُعتَدینَ ، ومُبیرِ (3) المُشرِکینَ ، وسَهمٍ مِن مَرامِی اللّه ِ عَلَی المُنافِقینَ ، ولِسانِ حِکمَهِ العابِدینَ ، ناصِرِ دینِ اللّه ِ ، ووَلِیِّ أمرِ اللّه ِ ، وبُستانِ حِکمَهِ اللّه ِ ، وعَیبَهِ (4) عِلمِ اللّه ِ ، سَمِحٌ سَخِیٌّ ، بُهلولٌ (5) زَکِیٌّ أبطَحِیٌّ رَضِیٌّ مَرضِیٌّ ، مِقدامٌ هُمامٌ ، لاصابِرٌ صَوّامٌ ، مُهَذَّبٌ قَوّامٌ ، شُجاعٌ قَمقامٌ (6) ، قاطِعُ الأَصلابِ ، ومُفَرِّقُ الأَحزابِ ، أربَطُهُم جَنانا ، وأطبَقُهُم عِنانا ، وأجرَأَهُم لِسانا ، وأمضاهُم عَزیمَهً ، وأشَدُّهُم شَکیمَهً ، أسَدٌ باسِلٌ ، وغَیثٌ هاطِلٌ ، یَطحَنُهُم فِی الحُروبِ إذَا ازدَلَفَتِ الأَسِنَّهُ ، وقَرُبَتِ الأَعِنَّهُ طَحنَ الرَّحی ، ویَذرُوهُم ذَروَ الرّیحِ الهَشیمِ ، لَیثُ الحِجازِ ، وصاحِبُ الإِعجاز ، وکَبشُ العِراقِ ، الإِمامُ بِالنَّصِّ وَالاستِحقاقِ ، مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ ، أبطَحِیُّ تِهامِیٌّ ، خَیفِیٌّ عَقَبِیٌّ ، بَدرِیٌّ اُحُدِیٌّ ، شَجَرِیٌّ مُهاجِرِیٌّ ، مِنَ العَرَبِ سَیِّدُها ، ومِنَ الوَغی لَیثُها ، وارِثُ المَشعَرَینِ ، وأبُو السِّبطَینِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ ، مَظهَرُ العَجائِبِ ، ومُفَرِّقُ الکَتائِبِ وَالشِّهابُ الثّاقِبُ ، وَالنّورُ العاقِبُ ، أسَدُ اللّه ِ الغالِبُ ، مَطلوبُ کُلِّ طالِبٍ ، غالِبُ کُلِّ غالِبٍ ؛ ذاکَ جَدّی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ .

أنَا ابنُ فاطِمَهَ الزَّهراءِ ، أنَا ابنُ سَیِّدَهِ النِّساءِ ، أنَا ابنُ الطُّهرِ البَتولِ ، أنَا ابنُ بضَعَهِ الرَّسولِ .

قالَ : ولَم یَزَل یَقولُ : أنَا أنَا ، حَتّی ضَجَّ النّاسُ بِالبُکاءِ وَالنَّحیبِ ، وخَشِیَ یَزیدُ أن تَکونَ فِتنَهٌ ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ أن یُؤَذِّنَ ، فَقَطعَ عَلَیهِ الکَلامَ وسَکَتَ .

فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّه ُ أکبَرُ» قالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : کَبَّرتَ کَبیرا لایُقاسُ ، ولا یُدرَکُ بِالحَواسِّ ، لا شَیءَ أکبَرُ مِنَ اللّه ِ .

فَلَمّا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ» قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : شَهِدَ بِها شَعری وبَشَری ، ولَحمی ودَمی ، ومُخّی وعَظمی .

فَلَمّا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه ِ» التَفَتَ عَلِیٌّ علیه السلام مِن أعلَی المِنبَرِ إلی یَزیدَ ، وقالَ : یا یَزیدُ! مُحَمَّدٌ هذا جَدّی أم جَدُّکَ ؟ فَإِن زَعَمتَ أنَّهُ جَدُّکَ فَقَد کَذَبتَ ، وإن قُلتَ إنَّهُ جَدّی فَلِمَ قَتَلتَ عِترَتَهُ ؟!

قالَ : وفَرَغَ المُؤَذِّنُ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَهِ ، فَتَقَدَّمَ یَزیدُ وصَلّی صَلاهَ الظُّهرِ . (7) .

1- . التقریظ : المدح (النهایه : ج 4 ص 42 «قرظ») .
2- . البُراق : هی الدابّه الّتی رکبها صلی الله علیه و آله لیلَهَ الإسراء ، سُمّی بذلک لنصوعِ لَونه وشِدّه بریقه . وقیل لسرعه حَرکته شبَّهَهُ فیهما بالبَرق (النهایه : ج 1 ص 120 «برق») .
3- . مُبِیرُ : مُهلِک (النهایه : ج 1 ص 161 «بور») .
4- . عَیبَتی : أی خاصّتی وموضع سرّی (النهایه : ج 3 ص 327 «عیب») .
5- . البُهلُولُ : السیّد الجامع لکلّ خیر (القاموس المحیط : ج 3 ص 339 «بهل») .
6- . القَمقَامُ : السیّد لکثره خیره (الصحاح : ج 5 ص 2015 «قمم») .
7- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 69 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 137 وراجع : الفتوح : ج 2 ص 132، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 168، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 127 .



7 / 14سخنرانی امام زین العابدین علیه السّلام در مسجد دمشق

4343.الثقات ( به نقل از حمّاد ، از ابراهیم ) مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :روایت شده که یزید ، فرمان داد منبر و سخنران ، حاضر کنند تا از حسین و پدرش علی ، به بدی یاد کند . سخنران ، از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای خداوند ، نکوهش و ناسزای فراوانی نثار علی علیه السلام و حسین علیه السلام کرد و در ستایش معاویه و یزید ، زیاده روی کرد .

علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام بر او بانگ زد و فرمود : «وای بر تو ، ای سخنران ! خشنودیِ آفریده را با خشم آفریدگار خریدی ! جایگاهت را از آتش [دوزخ] بر گیر» .

سپس فرمود : «ای یزید ! اجازه بده تا از این چوب ها ، بالا بروم و سخنانی بگویم که رضایت خدا را فراهم آورد و برای اهل مجلس ، اجر و ثوابْ داشته باشد» ؛ امّا یزید نپذیرفت .

مردم گفتند : ای امیر مؤمنان ! به او اجازه بده تا بالا برود . شاید از او چیزی بشنویم [و استفاده ای ببریم] .

یزید به آنان گفت : اگر این از منبر بالا برود ، جز با رسوا کردن من و خاندان ابو سفیان ، پایین نمی آید .

گفتند : در این اندازه ها نیست و نمی تواند چنین کند .

گفت : او از خاندانی است که علم را [از کودکی] به آنان خورانده اند .

آن قدر به یزید گفتند تا اجازه بالا رفتن را به ایشان داد .

علی بن الحسین علیه السلام از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای خداوند ، خطبه ای خواند که چشم ها را گریانْد و دل ها را بیمناک کرد و از جمله گفت : «ای مردم ! به ما شش چیز ، داده شده و با هفت چیز ، برتر گشته ایم . دانش و بردباری و بزرگواری و شیوایی گفتار و شجاعت و محبّت در دل های مؤمنان ، به ما داده شده است و با هفت چیز ، برتری داریم : پیامبرِ برگزیده ، محمّد صلی الله علیه و آله ، از ماست . [علیِ] صدّیق ، از ماست . [جعفرِ] طیّار ، از ماست . شیرِ خدا و پیامبر (حمزه) ، از ماست . سَرور زنان جهان ، فاطمه بتول ، از ماست . دو سِبط این امّت و دو سَرور جوانان بهشت ، از مایند .

هر کس مرا می شناسد ، که می شناسد و هر کس مرا نمی شناسد ، او را از حَسَب و نَسَبم باخبر می کنم : من ، پسر مکّه و مِنا هستم . من ، فرزند زمزم و صفا هستم . من ، پسر کسی هستم که زکات را [پیچیده ]در گوشه عبا [برای بینوایان] بُرد . من ، پسر بهترین عباپوش و رَدااندازم . من ، پسر بهترین کفش پوش و پابرهنه ام . من ، پسر بهترین طواف و سعی کننده ام . من ، پسر بهترین حج گزار و لبّیک گویم .

من ، پسر کسی هستم که [در شب معراج] بر بُراق (1) به آسمانْ بُرده شد . من ، پسر کسی هستم که او را شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الأقصی سیر دادند و پاک است آن که سیر داد . من ، پسر کسی هستم که جبرئیل ، او را تا سِدرهُ المنتهی (آخرین درخت سِدر ، در آسمان هفتم) بُرد . من ، پسر کسی هستم که به پروردگارش نزدیک و نزدیک تر شد ، تا آن جا که به اندازه فاصله دو سرِ کمان یا کمتر ، نزدیک او شد .

من ، پسر کسی هستم که با فرشتگان آسمان ، نماز خوانْد . من ، پسر کسی هستم که خداوندِ جلیل ، وحی را بر او فرود آورد . من ، پسر محمّد مصطفایم . من ، پسر علی مرتضایم . من ، پسر کسی هستم که بر بینیِ مردم زد تا بگویند : خدایی جز خداوند یگانه نیست . من ، پسر کسی هستم که پیشِ روی پیامبر خدا ، با دو شمشیر و دو نیزه جنگید ، دو هجرت کرد و دو بیعت نمود ، به دو قبله نماز گزارد و در بدر و حُنَین جنگید و به اندازه پلک زدنی هم به خدا کافر نشد . من ، پسر صالحِ مؤمنان ، وارث پیامبرانِ ، در هم کوبنده ملحدان ، آقای مسلمانان ، نور مجاهدان ، زیور عابدان ، تاج سرِ گریه کنندگان ، شکیباترینِ شکیبایان و برترین قیام کننده آل یاسین و فرستاده پروردگار جهانیانم .

من ، پسر کسی هستم که با جبرئیل ، تأیید و با میکائیل ، یاری شده است . من ، پسر حمایتگر از حرم مسلمانان هستم ؛ همان قاتل پیمان شکنان (ناکثین) و ستمکاران (قاسطین) و بیرون رفتگان از دین (مارِقین) ، و جهاد کننده با دشمنان ناصبی اش ، و باافتخارترین فرد در میان همه افراد قریش ، و نخستین مؤمنی که دعوت خداوند به ایمان را پاسخ داد و پذیرفت ، و پیشتاز سابقه داران [در اسلام] ، و در هم کوبنده متجاوزان ، و هلاک کننده مشرکان ، و تیری از تیرهای خدا بر منافقان ، و زبان حکمت عابدان ، و یاور دین خدا ، و متولّی کار خدا ، و بوستان حکمت خدا ، و نهانگاه علم خدا ، و بزرگوار و بخشنده ، و مِهتر و پاک از سرزمین اَبطَح و راضی و پسندیده شده ، جسور و دلیر ، شکیبا و روزه دار ، مهذّب و بر پا دارنده ، شجاع و نیکوکار ، شکننده پشت [دشمن] ، و پراکنده کننده دسته ها[ی حمله ور] ، دارای دلی محکم تر از همه،تیزتک تر ، و زبان آورتر ، و از همه مصمّم تر ، و از همه سرکش تر [در برابر دشمن] ، شیری دلاور و بارانی انبوه ، و [کسی که] در جنگ ها ، هنگامی که نیزه ها جلو می آمدند و عنان اسب ها نزدیک می شدند ، آنها را مانند سنگ آسیاب ، خُرد می کرد و به سان باد که ساقه خشکیده را می پراکَنَد ، آنها را می پراکَنْد ، شیر حجاز و صاحب اعجاز ، قهرمان عراق و امام به تصریح و استحقاق ، مکّی مدنی ، ابطحی تَهامی ، خَیفی عَقَبی ، (2) بدری اُحُدی ، شجری (3) مهاجر ، سَرور عرب ، شیر نبرد ، وارث هر دو مَشعَر ، پدر دو سِبط پیمبَر : حسن و حسین ، آشکارکننده شگفتی ها ، پراکنده کننده گروه ها[ی دشمن] ، شهابْ سنگ بُرّان ، نور جانشین ، شیر چیره خدا ، مطلوب هر جوینده و پیروز بر هر پیروزمند ، و اوست جدّم علی بن ابی طالب .

من ، پسر فاطمه زهرایم . من ، پسر سَرور زنانم . من ، پسر بتول پاکم . من ، پسر پاره تن پیامبرم» .

و پیوسته می فرمود من چه کسی هستم و چه کسی هستم تا صدای مردم به گریه و ناله بلند شد و یزید ترسید که فتنه به پا شود . از این رو ، به مؤذّنْ دستور داد که اذان بگوید و [این گونه ، ]سخن علی بن الحسین علیه السلام را قطع کرد و ایشان ، ساکت شد .

هنگامی که مؤذّن گفت : «اللّه أکبر» ، علی بن الحسین علیه السلام فرمود : «بزرگی را بزرگ شمردی که با دیگران ، سنجیده نمی شود و با حواس ، دریافت نمی شود . هیچ چیز ، از خداوند ، بزرگ تر نیست» .

هنگامی که مؤذّن گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، علی بن الحسین علیه السلام فرمود : «مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و مغز استخوانم ، به آن ، گواهی می دهد» .

هنگامی که مؤذّن گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، علی [بن الحسین] علیه السلام از بالای منبر به سوی یزید ، رو کرد و فرمود : «ای یزید! این محمّد ، جدّ من است یا تو؟ اگر ادّعا کنی که جدّ توست ، دروغ گفته ای ، و اگر بگویی جدّ من است ، پس چرا خاندانش را کُشتی؟!» .

راوی گفت : مؤذّن ، اذان و اقامه را به پایان برد و یزید ، جلو رفت و نماز ظهر را خواند . .

1- . مَرکبی که پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج، بر آن، سوار گردید و به خاطر رنگ روشن و درخشندگی بسیار ، «براق» نامیده شده ، و گفته شده به خاطر سرعت زیاد، به برق تشبیه شده است .
2- . عَقَبی ، یعنی منسوب به عقبه مِنا و اشاره است به نخستین پیمان بیعت در اسلام که در آن جا واقع شد .
3- . شجری ، به بیعت کنندگان با پیامبر صلی الله علیه و آله در زیر درخت، در جریان «صلح حدیبیّه» ، اشاره دارد .


4344.الإمام علیّ علیه السلام :الاحتجاج :رُوِیَ لَمّا اُدخِلَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ زَینُ العابِدینَ علیه السلام فی جُملَهِ مَن حُمِلَ إلَی الشّامِ سَبایا مِن أولادِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام وأهالیهِ عَلی یَزیدَ لَعَنَهُ اللّه ُ ، قالَ لَهُ : یا عَلِیُّ ، الحَمدُ للّه ِِ الَّذی قَتَلَ أباکَ !

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : قَتَلَ أبِیَ النّاسُ .

قالَ یَزیدُ : الحَمدُ للّه ِِ الَّذی قَتَلَهُ فَکَفانیهِ !

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : عَلی مَن قَتَلَ أبی لَعنَهُ اللّه ِ ، أفَتَرانی لَعَنتُ اللّه َ عز و جل؟!

قالَ یَزیدُ : یا عَلِیُّ ، اصعَدِ المِنبَرَ فَأَعلِمِ النّاسَ حالَ الفِتنَهِ ، وما رَزَقَ اللّه ُ أمیرَ المُؤمِنینَ مِنَ الظَّفَرِ!

فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام : ما أعرَفَنی بِما تُریدُ .

فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلی رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی ، ومَن لَم یَعرِفنی فَأَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی ، أنَا ابنُ مَکَّهَ ومِنیً ، أنَا ابنُ المَروَهِ وَالصَّفا (1) ، أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفی ، أنَا ابنُ مَن لا یَخفی ، أنَا ابنُ مَن عَلا فَاستَعلی فَجازَ سِدرَهَ المُنتَهی ، فَکانَ مِن رَبِّهِ قابَ قَوسَینِ أو أدنی .

فَضَجَّ أهلُ الشّامِ بِالبُکاءِ حَتّی خَشِیَ یَزیدُ أن یُؤخَذَ مِن مَقعَدِهِ ، فَقالَ لِلمُؤَذِّنِ : أذِّن .

فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّه ُ أکبَرُ ، اللّه ُ أکبَرُ» جَلَسَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام عَلَی المِنبَرِ ، فَقالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه ِ» ، بَکی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ثُمَّ التَفَتَ إلی یَزیدَ فَقالَ : یا یَزیدُ ، هذا أبوکَ أم أبی ؟

قالَ : بَل أبوکَ ، فَانزِل ، فَنَزَلَ علیه السلام فَأَخَذَ ناحِیَهَ بابِ المَسجِدِ . (2) .

1- . فی بعض النسخ : «أنا ابن زمزم والصفا» (هامش المصدر) .
2- . الاحتجاج : ج 2 ص 132 ح 175 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 161 .



4345.عنه علیه السلام ( مِن دُعاءٍ کانَ یَدعو بِهِ کَثیرا ) الاحتجاج :روایت شده است هنگامی که علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام را در زمره اسیرانی از فرزندان و خاندان حسین بن علی علیه السلام به شام بردند و بر یزید که خدا لعنتش کند وارد کردند ، [یزید] به ایشان گفت : ای علی ! ستایش ، ویژه خدایی است که پدرت را کشت !

علی [بن الحسین] علیه السلام فرمود : «پدرم را مردم کُشتند» .

یزید گفت : ستایش ، ویژه خدایی است که او را کُشت و مرا از او ، آسوده نمود !

علی [بن الحسین] علیه السلام فرمود : «لعنت خدا بر کسی که پدر مرا کُشت ! آیا می پنداری که من ، خدا را لعنت می کنم (1) ؟!» .

یزید گفت : ای علی ! از منبر ، بالا برو و مردم را از وضعیت فتنه و نیز از پیروزی ای که خدا ، نصیب [منِ] امیر مؤمنان کرده است ، آگاه کن .

علی بن الحسین علیه السلام فرمود : «چه کسی آگاه تر از من به مقصود تو؟!» .

سپس علی [بن الحسین] علیه السلام از منبر ، بالا رفت و پس از حمد و ثنای خداوند و درود فرستادن بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : «ای مردم ! هر کس مرا می شناسد ، که می شناسد و هر کس مرا نمی شناسد ، من خود را به او معرّفی می کنم : من ، فرزند مکّه و مِنایم . من ، فرزند مَروه و صفایم . من ، فرزند محمّد مصطفایم . من ، فرزند کسی هستم که پنهان نیست . من ، فرزند کسی هستم که اوج گرفت و بالا رفت تا از سِدرهُ المنتهی گذشت و فاصله اش با خدا ، به اندازه فاصله دو سرِ کمان یا کمتر شد» .

صدای شامیان به گریه برخاست ، تا آن جا که یزید ترسید که جایگاهش را از او بگیرند . پس به مؤذّن گفت : اذان بگو .

هنگامی که مؤذّن گفت : «اللّه أکبر ، اللّه أکبر» ، علی بن الحسین علیه السلام بر منبر نشسته بود .

وقتی مؤذّن گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، علی بن الحسین علیه السلام گریست و سپس به یزید ، رو کرد و فرمود : «ای یزید! این (محمّد صلی الله علیه و آله ) ، پدر توست یا پدر من؟» .

یزید گفت : پدر توست . پایین بیا .

علی بن الحسین علیه السلام فرود آمد و گوشه ای از سَمت درِ مسجد را گرفت و نشست . .

1- . مقصود امام زین العابدین علیه السلام این بود که : خدا ، پدرم را نکُشته است .



4346.الإمام الباقر علیه السلام :الفتوح بَعدَ ذِکرِ خُطبَهِ الإِمامِ زَینِ العابِدینَ علیه السلام فی دِمَشقَ : لَمّا فَرَغَ [یَزیدُ ]مِن صَلاتِهِ ، أمَرَ بِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وأخَواتِهِ وعَمّاتِهِ رِضوانُ اللّه ِ عَلَیهِم ، فَفُرِّغَ لَهُم دارا فَنَزَلوها ، وأقاموا أیّاما یَبکونَ ویَنوحونَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام . (1)7 / 15اِقتِراحُ قَتلِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السّلام4346.امام باقر علیه السلام :مثیر الأحزان عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :قالَ یَزیدُ : یا أهلَ الشّامِ ، ما تَرَونَ فی هؤُلاءِ ؟ قالَ رَجُلٌ : لا تَتَّخِذَنَّ مِن کَلبِ سَوءٍ جَروا !

فَقالَ لَهُ النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ : اِصنَع ما کانَ رَسولُ اللّه ِ یَصنَعُ بِهِم لَو رَآهُم بِهذِهِ الخَیبَهِ . (2)4347.الإمام علیّ علیه السلام :البدایه والنهایه :رُوِیَ أنَّ یَزیدَ استَشارَ النّاسَ فی أمرِهِم ، فَقالَ رِجالٌ مِمَّن قَبَّحَهُمُ اللّه ُ : ... اُقتُل عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ حَتّی لا یَبقی مِن ذُرِّیَّهِ الحُسَینِ أحَدٌ !

فَسَکَتَ یَزیدُ ، فَقالَ النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، اعمَل مَعَهُم کَما کانَ یَعمَلُ مَعَهُم رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله لَو رَآهُم عَلی هذِهِ الحالِ .

فَرَقَّ عَلَیهِم یَزیدُ ، وبَعَثَ بِهِم إلَی الحَمّامِ ، وأجری عَلَیهِمُ الکَساوی وَالعَطایا وَالأَطعِمَهَ ، وأنزَلَهُم فی دارِهِ . (3) .

1- . الفتوح : ج 5 ص 133 .
2- . مثیر الأحزان : ص 98 ، الملهوف : ص 218 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، شرح الأخبار : ج 3 ص 268 الرقم 1172 عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 45 ص 135 .
3- . البدایه والنهایه : ج 8 ص 196 ، العقد الفرید : ج 3 ص 368 عن الضحّاک بن عثمان الخزاعی ، الإمامه والسیاسه : ج 2 ص 13 عن مُحَمَّد بن الحُسَینِ بن علیّ ، المحن : ص 149 عن مُحَمَّد بن الحسن بن علیّ وکلّها نحوه وراجع : لباب الأنساب : ج 1 ص 350 .



4348.عنه علیه السلام ( فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إلَیهِ ) الفتوح پس از یادکرد سخنرانی امام زین العابدین علیه السلام در دمشق : هنگامی که یزید ، نمازش را به پایان برد ، فرمان داد که خانه ای را برای علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام و برادران و عمّه هایش که خشنودی خدا بر آنان باد ، آماده کنند .

آنان ، در آن خانه فرود آمدند و چند روزی در آن ماندند و به گریه و نوحه خوانی بر حسین علیه السلام پرداختند .

7 / 15پیشنهاد کُشتن امام زین العابدین علیه السّلام

4349.مهج الدعوات عن ابن عبّاس :مثیر الأحزان از امام زین العابدین علیه السلام : یزید گفت : ای شامیان ! در باره اینان ، چه نظری دارید ؟

مردی گفت : هرگز از سگِ بد ، بچّه ای نگاه مدار!

نُعمان بن بشیر به یزید گفت : کاری را بکن که اگر پیامبر خدا ، آنان را در این وضعیت می دید ، با ایشان می کرد .4350.الإمام علیّ علیه السلام ( کانَ یَقولُ فی دُعائِهِ ) البدایه و النهایه :روایت شده که یزید ، در کار اسیران ، با مردم، مشورت کرد و مردانی از آنان که خدا ، زشتْ رویشان گردانَد گفتند : ... علی بن الحسین (زین العابدین) را بکُش تا از فرزندان حسین ، هیچ کس نمانَد!

یزید ، ساکت شد و نعمان بن بشیر گفت : ای امیر مؤمنان ! با آنان ، همان گونه عمل کن که اگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنان را به این حال می دید ، با ایشان می کرد .

یزید ، برای آنان دل سوزانْد و آنان را به حمّام فرستاد و لباس و هدایا و خوراک برایشان قرار داد و در خانه اش جایشان داد . .




4351.الإمام الباقر علیه السلام :تاریخ دمشق عن أبی حمزه الحضرمی :لَقَد جاءَ رَجُلٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله فَقالَ لَهُ [أی لِیَزیدَ] : قَد أمکَنَکَ اللّه ُ مِن عَدُوِّ اللّه ِ وَابنِ عَدُوِّ أبیکَ ، فَاقتُل هذَا الغُلامَ یَنقَطِع هذَا النَّسلُ ، فَإِنَّکَ لاتَری ما تُحِبُّ وهُم أحیاءُ ، آخِرُ (1) مَن یُنازِعُ فیهِ یَعنی عَلِیَّ بنَ حُسَینِ بنِ عَلِیٍّ ، لَقَد رَأَیتَ ما لَقِیَ أبوکَ مِن أبیهِ وما لَقیتَ أنتَ مِنهُ ، وقَد رَأَیتَ ما صَنَعَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ ، فَاقطَع أصلَ هذَا البَیتِ ، فَإِنَّکَ إن قَتَلتَ هذَا الغُلامَ انقَطَعَ نَسلُ الحُسَینِ خاصَّهً ، وإلّا فَالقَومُ ما بَقِیَ مِنهُم أحَدٌ طالِبُکَ بِهِم ، وهُم قَومٌ ذَوو مَکرٍ ، وَالنّاسُ إلَیهِم مائِلونَ وخاصَّهً غَوغاءُ أهلِ العِراقِ ، یَقولونَ : اِبنُ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ، ابنُ عَلِیٍّ وفاطِمَهَ ! اُقتُلُه ، فَلَیسَ هُوَ بِأَکرَمَ مِن صاحِبِ هذَا الرَّأسِ .

فَقالَ : لا قُمتَ ولا قَعَدتَ ، فَإِنَّکَ ضَعیفٌ مَهینٌ ، بَل أدَعُهُم کُلَّما طَلَعَ مِنهُم طالِعٌ أخَذَتهُ سُیوفُ آلِ أبی سُفیانَ . (2)7 / 16آلُ الرَّسولِ صلّی الله علیه و آله فِی حَبسِ یَزیدَ4350.امام علی علیه السلام ( پیوسته در دعایش می گفت ) الخرائج والجرائح عن عمران بن علیّ الحلبی عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :لَمّا اُتِیَ بِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام ومَن مَعَهُ إلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ عَلَیهِمَا لَعائِنُ اللّه ِ جَعَلوهُم فی بَیتٍ خَرابٍ واهِی الحیطانِ . (3)

فَقالَ بَعضُهُم : إنَّما جُعِلنا فی هذَا البَیتِ لِیَقَعَ عَلَینا .

فَقالَ المُوَکَّلونَ بِهِم مِنَ الحَرَسِ بِالقِبطِیَّهِ (4) : اُنظُروا إلی هؤُلاءِ یَخافونَ أن یَقَعَ عَلَیهِم هذَا البَیتُ ، وهُوَ أصلَحُ لَهُم مِن أن یَخرُجوا غَدا ، فَتُضرَبَ أعناقُهُم واحِدا بَعدَ واحِدٍ صَبرا .

فَقالَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام بِالقِبطِیَّهِ : لا یَکونانِ جَمیعا بِإِذنِ اللّه ِ . فَقالَ : وکانَ کَذلِکَ . (5) .

1- . هکذا جاءت العباره فی تاریخ دمشق والأمالی للشجری ، ولعلّ کلمه «وهو» سقطت بعد کلمه «أحیاء» .
2- . تاریخ دمشق : ج 69 ص 160 ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 175 وراجع : سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 .
3- . وَهَی الحائِطُ : إذا ضَعُفَ وهَمَّ بالسقوط (الصحاح : ج 6 ص 2531 «وهی») .
4- . القِبطُ : أهلُ مِصر (الصحاح : ج 3 ص 1150 «قبط») .
5- . الخرائج والجرائح : ج 2 ص 753 ح 71 ، دلائل الإمامه : ص 204 ح 125 عن یحیی بن عمران الحلبی ، بصائر الدرجات : ص 338 ح 1 عن مُحَمَّد بن علیّ الحلبی وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 177 ح 25 .



4351.امام باقر علیه السلام : علی ( که درود خدا بر او باد ) تاریخ دمشق به نقل از ابو حمزه حَضرَمی : مردی از یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و به یزید گفت : خداوند ، تو را بر دشمن خدا و فرزند دشمن پدرت چیره کرد . پس این جوان را بکُش تا این نسل ، منقطع شود ؛ چرا که تا آن گاه که اینان زنده اند ، تو آنچه را که دوست می داری ، نخواهی دید . [اگر زین العابدین را بکُشی ،] آخرین فرد درگیر با خلافت را از میان ، بر می داری . تو آنچه را پدرت از پدرش کشیده و آنچه را که از او به تو رسیده است ، دیده ای و نیز آنچه را مسلم بن عقیل کرد . پس ریشه این خانه را ببُر که اگر این جوان را بکُشی ، نسل حسین ، قطع می شود ، و گر نه اگر یک تن هم از این خاندان بماند ، انتقام آنان را از تو می جوید . آنان ، خاندانی حیله گرند و مردم ، بویژه اراذل عراق ، به آنان میل دارند و می گویند : این ، فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و پسر علی و فاطمه است!» . او را بکُش ، که او گرامی تر از صاحب این سر نیست .

یزید گفت : نه برخاستی و نه نشستی (سخن درستی نگفتی) و تو ، ناتوان و خواری . من ، آنان را رها می کنم . هر گاه یکی از آنان سر [به شورش] بر آورْد ، شمشیرهای خاندان ابو سفیان ، او را می گیرد